شماره ١٥١: مي کشد خاطر به جا و منزل ديگر مرا

مي کشد خاطر به جا و منزل ديگر مرا
چرخ گويا ساخت از آب و گل ديگر مرا
عمر شد در گوشمالم صرف، گويا روزگار
مي کند ساز از براي محفل ديگر مرا
گر چه در ظاهر چو مجنون رو به حي آورده ام
نيست غير از پرده دل محمل ديگر مرا
سوخت تخم من ز برق عشق و دهقان هر نفس
مي فشاند در زمين قابل ديگر مرا
چون گهر چندان که اندازم درين دريا نظر
نيست جز گرد يتيمي ساحل ديگر مرا
چشم من سير از جهان و هر دم از بهر طمع
کاسه دريوزه سازد سايل ديگر مرا
هر کجا چون سايه رو آرم ز آباد و خراب
نيست جز افتادگي سر منزل ديگر مرا
گر چه دل خون شد ز درد عشق صائب کاشکي
در بساط سينه بودي صد دل ديگر مرا