شماره ١١٥: کرده ام بر خود گوارا تلخي دشنام را

کرده ام بر خود گوارا تلخي دشنام را
ديده ام در عين ناکامي جمال کام را
انتقام هرزه گويان را به خاموشي گذار
تيغ مي گويد جواب مرغ بي هنگام را
کام خود شيرين اگر خواهي، به کام خلق باش
تلخ باشد کام دايم مردم ناکام را
نقش موم و شعله هرگز راست ننشيند به هم
روي از فولاد بايد سيلي ايام را
لعل سيرابش زکات بوسه بيرون مي کند
کيست تا آرد به يادش صائب گمنام را؟