شماره ٦٧: مهر خاموشي کند کوته زبان تقرير را

مهر خاموشي کند کوته زبان تقرير را
اين سپر دندانه مي سازد دم شمشير را
قامت خم، نفس را هموار نتوانست کرد
از کجي، زور کمان بيرون نيارد تير را
شد زبان شکر از سوداي او رگ در تنم
نيست از زندان يوسف شکوه اي زنجير را
از سفيدي ديده يعقوب شد صبح اميد
منزلي جز قصر شيرين نيست جوي شير را
در به دست آوردن زلفش مرا تقصير نيست
اين ره خوابيد کوته مي کند شبگير را
شيرمردان را نمي باشد به زينت التفات
نيست غير از خون نگاري دست و پاي شير را
با علايق برنمي آيي، مجرد شو که نيست
غير عرياني علاج اين خار دامنگير را
تير کج صائب همان بهتر که باشد در کمان
از جگر بيرون مياور آه بي تأثير را