شماره ٣٠: جنت در بسته سازد مهر خاموشي ترا

جنت در بسته سازد مهر خاموشي ترا
چهره زرين مي کند چون به، نمدپوشي ترا
حلقه ذکر خدا گردد لب خاموش تو
گر شود توفيق از مردم فراموشي ترا
خانه داري، در گذار سيل لنگر کردن است
مي شود حصن سلامت، خانه بر دوشي ترا
هوشمندي مي برد بيرون ترا از آب و گل
مي نمايد صورت ديوار، بيهوشي ترا
گوش اگر داري درين بستانسرا هر غنچه اي
مي کند با صد زبان تلقين خاموشي ترا
غافلي چون رشته کز سيمين بران روزگار
رنج باريک است حاصل از هم آغوشي ترا
خنده چون ميناي مي کم کن که چون خالي شدي
مي گذارد چرخ بر طاق فراموشي ترا
آنچنان کز خار آتش را فزايد سرکشي
بيش شد رعنايي نفس از خشن پوشي ترا
هوشياري زنگ غفلت مي برد صائب ز دل
دل سيه چون لاله مي گردد ز مي نوشي ترا