ماه بر سر مهر

چه شد که بار دگر ياد آشنا کردي
چه شد که شيوه بيگانگي رها کردي
به قهر رفتن و جور و جفا شعار تو بود
چه شد که بر سر مهر آمدي وفا کردي
منم که جورو جفا ديدم و وفا کردم
توئي که مهر و وفا ديدي و جفا کردي
بيا که با همه نامهربانيت اي ماه
خوش آمدي و گل آوردي و صفا کردي
بيا که چشم تو تا شرم و ناز دارد کس
نپرسد از تو که اين ماجرا چرا کردي
منت به يک نگه آهوانه مي بخشم
هر آنچه اي ختني خط من خطا کردي
اگر چه کار جهان بر مراد ما نشود
بيا که کار جهان بر مراد ما کردي
هزار درد فرستاديم به جان ليکن
چو آمدي همه آن دردها دوا کردي
کليد گنج غزلهاي شهريار توئي
بيا که پادشه ملک دل گدا کردي