حافظ جاويدان

تا که از طارم ميخانه نشان خواهد بود
طاق ابروي توام قبله جان خواهد بود
سرکشان را چو به صاف سرخم دستي نيست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
پيش از آني که پر از خاک شود کاسه چشم
چشم ما در پي خوبان جهان خواهد بود
تا جهان باقي و آئين محبت باقي است
شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود
هر که از جوي خرابات نخورد آب حيات
گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود
حافظا چشمه اشراق تو جاويداني است
تا ابد آب از اين چشمه روان خواهد بود
صحبت پير خرابات تو دريافته ام
روحم از صحبت اين پير جوان خواهد بود
هر کجا زمزمه عشق و هماي شوقي است
به هواداري آن سرو روان خواهد بود
تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم
دختر ماه بر اين گله شبان خواهد بود
زنده، با ياد سر زلف تو جان خواهم کرد
تا نسيم سحري مشک فشان خواهد بود
اي سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار
عمر جاويد نصيب دگران خواهد بود
شهريارا به گدايي در ميکده ناز
که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود