زکوة زندگي

شب همه بي تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تيره به آه کردنست
متن خبر که يک قلم بي تو سياه شد جهان
حاشيه رفتنم دگر نامه سياه کردنست
چون تو نه در مقابلي عکس تو پيش رونهيم
اينهم از آب و آينه خواهش ماه کردنست
نو گل نازنين من تا تو نگاه مي کني
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازين
قول و غزل نوشتنم بيم گناه کردنست
ليک چراغ ذوق هم اين همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
غفلت کائنات را جنبش سايه ها همه
سجده به کاخ کبريا خواه نخواه کردنست
از غم خود بپرس کو با دل ما چه مي کند
اين هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
عهد تو (سايه) و (صبا) گو بشکن که راه من
رو به حريم کعبه «لطف آله » کردنست
گاه به گاه پرسشي کن که زکوة زندگي
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردنست
بوسه تو به کام من کوه نورد تشنه را
کوزه آب زندگي توشه راه کردنست
خود برسان به شهريار ايکه درين محيط غم
بي تو نفس کشيدنم عمر تباه کردنست