شماره ١٩

س: بگو جاني که زين مظهر جدا شد
کجا رفت و چرا آمد چرا شد
اگر دارد مقامي آن کدام است
وگر جائي ندارد او کجا شد
نشاني ده از آن خلوت سرايش
که گويم زين سرا يا آن سرا شد
ز تو باور ندارم گر بگوئي
هوائي بود و بر باد هوا شد
ج: جوابي خوش بگويم بشنو از جان
که جان من به جانان آشنا شد
حباب جان ما در بحر وحدت
شکست آن صورت و او عين ما شد
به هر موجي که در دريا رسيديم
چو از ما بود با ما آشنا شد
اگر يک قطره از درياي ما رفت
نه پنداري که او از ما جدا شد
در اين دار فنا آمد دو روزي
روانه گشت با دار بقا شد
ز ديده گر چه پنهان شد دو روزي
نگويي گشت فاني يا بقا شد
ز غيب آمد شهادت يافت اينجا
به غيب خويشتن بي عيب وا شد
نوايي داد جسم بي نوا را
چو رفت او اين تن ما بي نوا شد
حباب و موج و دريا جمله آبند
نگوئي قطره اي از ما جدا شد
مثال جان و تن تمثال و مرآت
شکست آئينه تمثالش هبا شد
از آن وجهي که با آئينه مي داشت
نه زان وجهي که با حق آشنا شد
نميرد نعمت الله حاش لله
که دل زنده به درگاه خدا شد
شوي دل زنده گر ميري به عشقش
چنين مرگي مرا عمري است تا شد