منظومه ايمانيه

گر کسي پرسدت که ايمان چيست
صفت دين و شرط احسان چيست
به زبان گو همي کنم اقرار
اعتقادم به دل در اين گفتار
اول ايمان من بود به خدا
آن خدائي که هست بي همتا
قادر و ناظر و عليم و حکيم
صانع و مالک و سميع و کريم
واحد و لم يلد و لم يولد
صمد و حي و لايموت واحد
دويم از حکم کردگار جهان
به ملائک بود مرا ايمان
سيم ايمان به حکم جبارم
به کتب هاي پاک او دارم
چارم آورده ام به صدق ايمان
به رسولان خالق ديان
پنجم ايمان به روز حشرم هست
به سئوال و جواب و نشرم هست
ششم ايمان که خير و شر ز قضاست
همه تقديرها به حکم خداست
گر ز اسلام پرسدت عاقل
نشوي در جواب او غافل
اول از صدق پاک بي اکراه
گفتن لا اله الا الله
که محمد رسول اوست به حق
سرور قوم و سيد مطلق
دومين از طريق عز و نياز
بنمودن قيام پنج نماز
رکن ديگر زکات مال بود
بر نصاب گذشت سال بود
چارمين هست روزه رمضان
خاص از اسلام روزه رکني دان
پنجمين حج گر استطاعت هست
زاد اين راه اگر سلامت هست
شرط اين خاص و عام دانستن
واجب است اين تمام دانستن
چونکه معلوم گشت ايمانم
رکن اسلام جمله مي دانم
بايد آنگاه حاصل عملم
گر عمل نيست همچنان دغلم
کار ايمان به قول نايد راست
قول با فعل اگر بود زيباست
گر کتب را تمام بر خواني
يا ز تحصيل داد بستاني
بر عمل بايدت قيام نمود
علم اگر باشدت عمل نه چو سود
چونکه معلوم شد که ايمان چيست
بعد از اسلام شرط احسان چيست
شرط احسان تمام عرضه بکن
چست بگشاي درج در سخن
اين سئوالي که شد بدين منوال
بشنو از من جواب حق سئوال
گر عبادت کني ز بهر خدا
اندر آن حال چشم جان بگشا
تا کجائي و در چه کاري تو
در جهان پا و سر چه داري تو
يا نداري دو چشم ديدن او
يا دو گوش سخن شنيدن او
پس چنين دان به اعتقاد درست
کاندر آن دم خداي ناظر تست
گر چنين مي کني عبادت حق
بي گمان مي روي به جنت حق
گر بپرسند که اصل ايمان چيست
سر ايمان و تخم ايمان چيست
بيخ و شاخ و زمين ايمان را
چيست بنماي هر سه برهان را
جان ايمان بگو که چيست ترا
گر بگوئي غريب نيست ترا
اصل ايمان بگو عنايت حق
سر ايمان شهادت مطلق
دل مؤمن زمين ايمان است
جان ايمان کلام رحمان است
هست اخلاص بيخ ايمانم
شاخ ايمانست خوف ديانم
پوست ايمان بگو که شرم خداست
برگ او تقوي است و ترک هوي است
عشق حق ميوه است ايمان را
که حلاوت رسد مسلمان را
نه مسائل به نظم گفتن ما
در به الماس علم سفتن ما
يا رب از فضل خويش رحمت کن
جاي سيد مقام جنت کن