شماره ٦٩

مي صاف دگر در جام کردم
محبت نامه اش زان نام کردم
محبانه به محبوبي نوشتم
ز طالب سوي مطلوبي نوشتم
بخوانش خوش که اسرار الهي است
معاني بيان پادشاهي است
همه دردت ازو يابد دوائي
بود آئينه گيتي نمائي
به هر صورت به تو حسني نمايد
ز هر معني ترا عشقي فزايد
کلام دل پذير عاشقان است
اگر معشوق جويد عاشق آن است
همه عشق است و غير از عشق خود نيست
به نزد او همه نيک اند و بد نيست
همه عالم به عشق از عشق پيداست
نظر کن عشق در عالم هويداست
نباشد عاشق و معشوق بي عشق
نيابي خالق و مخلوق بي عشق
محب ار وصل محبوبش تمناست
مرادش در محبت مي شود راست
محب و حب و محبوب ار بداني
محب را غير محبوبش نخواني
اگر دريا وگر موج و حباب است
به نزد ما همه جام شراب است
سبيل ما است ميخانه سراسر
اگر مي مي خوري پيش آر ساغر
به شادي نعمت الله نوش کن مي
که کم يابي حريفي مست چون وي
محبت نامه اش از ياد مگذار
محب خويشتن را ياد ميدار