شماره ٣٠

چيست انسان ديده بينا بود
جامع مجموعه اسما بود
مجمع مجموع الطاف اله
آن اياز بندگي پادشاه
مخزن اسرار سبحاني است او
مطلع انوار رباني است او
روح و جسم و عين و اسم اين هر چهار
مي نمايد او به مردم آشکار
کون جامع نزد ما انسان بود
ور نباشد اينچنين حيوان بود
جامع انسان کامل را بخوان
معني مجموع قرآن را بدان
نقش مي بندد جمال ذوالجلال
در خيال صورت او بر کمال
اسم اعظم کارساز ذات اوست
عقل کل يک نقطه از آيات اوست
هر چه باشد از حدوث و از قدم
جمع دارد در وجود و در عدم
ليس في الامکان ابداع منهم
هکذا قلنا و اسمع منهم
اسم اعظم مي نمايد صورتش
اين معما مي گشايد صورتش
صورتش آئينه گيتي نماست
معني او پرده دار کبرياست
قطب عالم نقطه پرگار روح
شيخ ما سرمايه گنج فتوح
يک هويت دان و اسما بي شمار
يک هويت را به اسما مي شمار
در هويت جمله اشيا هالکند
ما سوي الله چيست اسما هالکند
چون هويت يک بود اسما يکي است
چون يکي باشد همه اشيا يکي است
گر يکي خواني يکي باشد به ذات
ور دو گويي دو نمايد در صفات
در هويت شرط هست و نيست نيست
نيک دريابش دمي اينجا بايست
يک هويت داده بودت کاينات
زان هويت دان وجود کاينات
بي هويت جمله عالم عدم
بي هويت نه حدوث و نه قدم
صورت او معني اشيا بود
معنيش سر دفتر اسما بود
نسبتش با ما عدم ما را نمود
نسبتش با حق بود عين وجود
نسبت ذاتي او از حق بجو
نسبت او عارضي با ما بگو
از هويت داده حق ما را وجود
يک هويت را دو نسبت رو نمود
خط وهمي از ميان هاي هو
گر بر اندازي يکي ماند نه دو