شماره ٢٥

عين ما از حب ذاتي فيض يافت
لاجرم از علم سوي عين تافت
عين اول صورت الله شد
ز آفتاب حضرتش چون ماه شد
اسم اعظم جامع ذات و صفات
روح اعظم پادشاه کاينات
عقل کل روح محمد خوانمش
صورت آن عين اول دانمش
عين اول عين انساني بود
مجمع الطاف سبحاني بود
در دو عالم هر چه هست از جزو و کل
باشد از ذات و صفات عقل کل
عقل کل را گر قلم خواني رواست
زانکه نقش لوح محفوظ او نگاشت
روح کل باشد و لوح قضا
هست جزويات او ارواح ما
عقل کل روح است و ديگرها بدن
سر اين نکته روان بشنو ز من
عقل کل صورت نبندد بي صفات
هم صفت قايم بود اما به ذات
زين سه نقطه يک الف گشته عيان
اول قرآن بود نيکش بخوان
نقطه اصل الف اصل حروف
خوش بود بر اصل اگر يابي وقوف
اعتباري دان به نزد ما صفات
گر چه باشد در حقيقت عين ذات
در حقيقت آن الف يک نقطه اي است
نيک دريابش که نيکو نکته اي است