شماره ٨

نظري کن به عين ما بنگر
عين ما را به عين ما بنگر
در همه آينه يکي مي بين
آن يکي بين و بيشکي مي بين
هر که او را در آينه بيند
خوش حياتي هر آينه بيند
موج و آب و حباب را درياب
نظري کن به بحر و جو در آب
جامي از مي بساز پر از مي
همچو آب و حباب از يک شيي
حق تعالي به ما عنايت کرد
والي جمله ولايت کرد
در گنجينه را به ما بگشود
گنج اسما به ما عطا فرمود
گنج و گنجينه و طلسم نگر
عين ذات و صفات و اسم نگر
وحده لا شريک له مي گو
همچو ما از يکي يکي ميجو
سر توحيد را عيان کرديم
آن معاني به تو بيان کرديم
سايه و شخص مي نمايد دو
در حقيقت يکي است بي من و تو
چون موحد اگر شوي تجريد
عين توحيد يابي از تفريد
گر تو توحيد همچو ما داني
علم توحيد را چنين خواني
هر که را عشق علم توحيد است
اول او مقام تجريد است
گر هزار است ور هزار هزار
يک وجود و کمال او بسيار
لي مع الله بدان به ذوق تمام
سر توحيد فهم کن و الاسلام