شماره ٧٤٧: دل به دريا ده که دريا دل توئي

دل به دريا ده که دريا دل توئي
از وجود اين و آن حاصل توئي
تو توئي بگذار و از ما درگذر
چون گذشتي از مني واصل توئي
مي محبت، عشق ساقي، ما حريف
ذوق اگر داري بيا قابل توئي
ما ز دريائيم و دريا عين ما
تو چو موجي در ميان حايل توئي
جان به جانان، دل به دلبر، گر دهي
جان و جانان دلبر و هم دل توئي
خلق و حق با همدگر نيکو بدار
چون بداري اين و آن عادل توئي
نعمت الله را بگو اي جان من
گنج اسما جمله را حامل توئي