شماره ٧٤٦: اي عشق بيا که خوش بلائي

اي عشق بيا که خوش بلائي
وي درد مرو مرا دوائي
زاهد تو برو به کار خود باش
ساقي تو بيا که جان مائي
اي عقل تو زاهدي و ما رند
با هم نکنيم آشنائي
مستيم و خراب لا ابالي
اي شاهد سرخوشان کجائي
در آينه وجود سيد
ديديم تجلي خدائي