شماره ٧٠٢: دارم از عشق درد دل خيلي

دارم از عشق درد دل خيلي
نيست درمان به غير واويلي
چشم ما بحر در نظر دارد
کرده هر گوشه اي روان سيلي
هست ما را به مي خوري ذوقي
نيست ما را به زاهدي ميلي
من مجنون ندانم از حيرت
ليلي از خويش و خويش از ليلي
عاشق دردمند چون سيد
نتوان يافتن به هر خيلي