شماره ٦٨٤: هنر از بي هنر چه مي پرسي

هنر از بي هنر چه مي پرسي
حال عيسي ز خر چه مي پرسي
نور خورشيد را به او مي بين
آفتاب از قمر چه مي پرسي
لب او بوسه ده شکر آن است
با لبش از شکر چه مي پرسي
ليس في الدار غيره ديار
غير او اي پسر چه مي پرسي
عشق مست است و عقل مخمور است
خبر از بي خبر چه مي پرسي
خير و شر را به اين و آن بگذار
قصه خير و شر چه مي پرسي
نعمت الله بگو چه مي گوئي
حال اين است دگر چه مي پرسي