شماره ٦٧٥: عاقلي و نام عاشق مي بري

عاقلي و نام عاشق مي بري
عشقبازي نيست کاري سرسري
عشق بازيدن به بازي هست نيست
خود که باشد عاشق بازي گري
جام مي بستان دمي با او برآر
تا دمي از عمر باقي برخوري
کي به گرد عيسي مريم رسي
چون تو عيسي را فروشي خرخري
دل بري کن از خيال غير او
گر چو ما از عاشقان دلبري
کي قلندر را بود از وي حجاب
دردمندي کي بود چون حيدري
نعمت الله سر پيغمبر طلب
تا بيابي معجز پيغمبري