شماره ٦٥٧: توئي جانا که عين هر وجودي

توئي جانا که عين هر وجودي
بخوبي دل ز خود هم خود ربودي
نبود اين بود و بودي عين وحدت
نمودي کثرت از وحدت که بودي
جهان صورت و معني عيان شد
چو بند برقع پنهان گشودي
به چشم خود بديدي حسن خود را
جمال خود در آئينه نمودي
چو تو با سمع خود رازي بگفتي
چه گويم آنچه گفتي خود شنودي
ز وجود تست جود جمله موجود
عجب تو خود وجود عين جودي
وجود هر دو عالم نزد سيد
نباشد جز وجودي في وجودي