شماره ٦٣٥: تا خيال روي خوبش ديده ام در آينه

تا خيال روي خوبش ديده ام در آينه
روز و شب دارم ز عشقش در برابر آينه
روي او آئينه گيتي نماي جان ماست
جان ما آئينه جانان بنگر آينه
صورتي در آينه بنمود تمثالش عيان
شد ز عکس نور آن معني مصور آينه
گر بود آئينه روشن روي بنمايد ترا
ورنه کي بيني جمالش در مکدر آينه
عشق او شمع است و جانم آينه وين رمز ما
روشن است بر عشقبازان منور آينه
من دلي دارم چو آئينه منير و با صفا
آفتاب مهر رويش تافته بر آينه
بر نداري آينه از پيش رويش يک زمان
همچو سيد گر ببيني روي خود در آينه