شماره ٥٥٥: ما خياليم و در حقيقت او

ما خياليم و در حقيقت او
جز يکي در دو کون ديگر کو
عاشق و مست و رند و قلاشيم
برو اي عقل و هر چه خواهي گو
عقل با عشق آشنا نشود
همدم ترک کي شود هندو
با دو رو او يگانه کي باشد
باش با عاشقان او يکرو
يک سر مو ز ما نخواهي يافت
تا ز تو باقي است يکسر مو
مي وحدت ز جام کثرت نوش
گنج معني ز کنج صورت جو
طالب ذوق نعمت الله شو
که همه يافتند ذوق از او