شماره ٥٢٥: خوش درآ در بحر ما ما را بجو

خوش درآ در بحر ما ما را بجو
آب رو جوئي درين دريا بجو
قطره و موج و حباب و بحر و جو
هر چه مي خواهي بيا از ما بجو
قاب قوسين از ميانه طرح کن
مخزن اسرار اوادنا بجو
در خرابات فنا افتاده ايم
جاي ما جوئي بيا آنجا بجو
از بلا چون کار ما بالا گرفت
منصب عالي از آن بالا بجو
غير او نقش خيالي بيش نيست
بگذر از نقش خيال او را بجو
سيد ما را ز ياسين مي طلب
صورتش از معني طاها بجو