شماره ٥٠٤: در ديده توئي و ديده ام تو

در ديده توئي و ديده ام تو
دزديده مشو که ديده ام تو
از من تو کناره کي تواني
چون درکش خود کشيده ام تو
هر کس ياري گزيند اي دوست
من بر همگان گزيده ام تو
سرمستم و جام باده بر دست
مهمان من و رسيده ام تو
اي نور دو چشم نعمت الله
در ديده توئي و ديده ام تو