شماره ٤٨١: نور رويش به چشم او مي بين

نور رويش به چشم او مي بين
گل وصلش بدست او مي چين
از سر و جان روان چو ما برخيز
جاودان پيش عاشقان بنشين
ما حبابيم و عين ما آب است
نظري کن به عين ما مي بين
دين ما انقياد محبوب است
به ازين دين ما که دارد دين
چين زلفش صبا دهد بر باد
اين خطا بين که مي رود در چين
عشق مست است و عقل مخمور است
کي کند عشق عقل را تمکين
ذوق سيد حيات مي بخشد
تا ابد باد ذوق او آمين