شماره ٤٦٩: دردمنديم وز دوا ايمن

دردمنديم وز دوا ايمن
بي نوائيم وز نوا ايمن
در خرابات خلوتي داريم
خوش نشسته در آن سرا ايمن
به خدا هر که او بود باقي
همچو ما باشد از فنا ايمن
هر که بيني و هر که خواهد بود
يار ما باشد و ز ما ايمن
قدمي نه درآ به ميخانه
تا که گردي چو اولياء ايمن
باش ايمن ز خوف بيگانه
بنشين پيش آشنا ايمن
بنده سيد خراباتيم
رند مستيم وز شما ايمن