شماره ٤٦٢: در چشم من آن نور است اي نور دو چشم من

در چشم من آن نور است اي نور دو چشم من
او ناظر و منظور است اي نور دو چشم من
در خلوت ميخانه بزمي است ملوکانه
هم جنت و هم حور است اي نور دو چشم من
بر دار فنا رفتن سر دار بقا بودن
آن منصب منصور است اي نور دو چشم من
آن دلبر هرجائي از غايت پيدائي
گويند که مستور است اي نور دو چشم من
شخصي که خيال غير در خاطر او گنجد
از مذهب ما دور است اي نور دو چشم من
گر منکر مي خواران انکار کند ما را
بگذار که معذور است اي نور دو چشم من
رندي که به سرمستي سر حلقه مستان است
آن سيد مشهور است اي نور دو چشم من