شماره ٤٣٠: اي نفس شوخ چشم مرو در قفاي نان

اي نفس شوخ چشم مرو در قفاي نان
جانت مده به باد هوا در هواي نان
بگشاده اي چو کاسه دهان در خيال آش
مانند سفره حلقه به گوشي براي نان
بهر دو نان مرو بر دونان و شرم دار
حيف است کآب روي فروشي بهاي نان
آدم براي دانه گندم بهشت هشت
تو بازخر به نان جو اي مبتلاي نان
هر هشت خلد و شش جهت و پنج حس ترا
گردد مطيع اگر بدهي يک دو تاي نان
دل را شراب ده که همين است دواي دل
نان پيش سگ بمان که همان است سزاي نان
از خوان نعمت الله اگر خورده اي طعام
چه قدر آش نزد تو باشد چه جاي نان