شماره ٤٢٢: مائيم و جام باده و جانانه جاودان

مائيم و جام باده و جانانه جاودان
از خويش و آشنا شده بيگانه جاودان
بگذر ز عقل و عاشق ديوانه را بگير
يا رب که باد عشق ديوانه جاودان
خوش جنتي است روضه رضوان مي فروش
جام شراب و صحبت رندانه جاودان
جاويد دل مجاور درگاه دلبر است
ثابت قدم ستاده و مردانه جاودان
در بزم عشق عاشق ومستيم و باده نوش
بنشسته دل همي خوش و مستانه جاودان
بنموده ايم ظاهر و باطن به هم عيان
پيوند جان ماست به جانانه جاودان
ديديم سيدي که جهان در پناه اوست
بر عرش دل نشسته و شاهانه جاودان