شماره ٤١٥: چنانکه عشق بگويد به ما چنان گوئيم

چنانکه عشق بگويد به ما چنان گوئيم
از آنکه در خم چوگان عشق چون گوئيم
چو آب جوي بهر سو اگر چه مي گرديم
ز آب جو بجز از آب جو نمي جوئيم
بخواب ديده ما گر خيال غيري ديد
به آب چشم خيالش ز ديده مي شوئيم
بهر طرف که رود مي رويم در قدمش
بهر طريق که باشيم همره اوئيم
ز بوي سنبل زلفش چو مشک بوئي يافت
به عشق بوي خوشش بوي مشک مي بوئيم
چو آفتاب جمالش به ما تجلي کرد
به نور طلعت او روشنيم و مه روئيم
بيا که گفته سيد به ذوق مي خوانند
شنو به ذوق که ما هم به ذوق مي گوئيم