شماره ٤٠٤: بنموده جمالي به کمالي که چه گويم

بنموده جمالي به کمالي که چه گويم
حسني و چه حسني و جمالي که چه گويم
بنوشته خطي بر ورق روي چو ماهش
هر حرفي از آن خط به مثالي که چه گويم
بر ديده ما نقش خيالش گذري کرد
نقشي که چه پرسي و خيالي که چه گويم
ما ساقي سرمست خرابات جهانيم
در ساغر ما آب زلالي که چه گويم
بزمي است ملوکانه که شرحش نتوان کرد
ذوقي است درين مجلس و حالي که چه گويم
مائيم و خليل الله و کنجي و حضوري
خوش عمر عزيزي و وصالي که چه گويم
در بندگي سيد و در صحبت رندان
داريم مجالي و مجالي که چه گويم