شماره ٣٧٩: ما عاشق چشم مست عشقيم

ما عاشق چشم مست عشقيم
سرمست و مي الست عشقيم
سودازدگان کوي ياريم
شوريده و مي پرست عشقيم
گلدسته باغ لايزاليم
پيوسته چو گل به دست عشقيم
از هستي خويش نيست گشتيم
هستيم چنانکه هست عشقيم
در گوشه خلوت خرابات
رندانه حريف مست عشقيم
مائيم که ماهي محيطيم
افتاده به دام شست عشقيم
گه سيد و گاه بنده باشيم
گه عالي و گاه پست عشقيم