شماره ٣٥٤: ما آينه در نمد کشيديم

ما آينه در نمد کشيديم
دامن ز خودي خود کشيديم
پرگار صفت به گرد نقطه
خط بر سر نيک و بد کشيديم
بوديم و حباب و غرقه گشتيم
واحد بسوي احد کشيديم
گرمي به حساب خورد رندي
ما ساغر بي عدد کشيديم
دردي کش کوي مي فروشيم
بحر ازل و ابد کشيديم
دردي است به کس نمي توان گفت
آن رنج که از خرد کشيديم
شادي روان نعمت الله
هر دم جامي دو صد کشيديم