شماره ٣٥٣: هر آن نقشي که بر ديده کشيديم

هر آن نقشي که بر ديده کشيديم
به جز نور جمال او نديديم
بحمدالله که در دوران عشقش
چو ماه نو هميشه بر مزيديم
به گرد نقطه چون پرگار گشتيم
به آخر هم بدان اول رسيديم
چو قطره غرق بحر عشق گشتيم
محيطي را به يکدم در کشيديم
خرابات است و ما مست و خرابيم
ز هر خم مئي جامي چشيديم
به عالم نعمت الله را نموديم
از آن دم روح در هر دم دميديم