شماره ٣٤٩: بيا تا با تو ما همباز گرديم

بيا تا با تو ما همباز گرديم
به شهر خويشتن هم باز گرديم
چو شهباز آمديم از حضرت شاه
بيا تا نزد آن شه باز گرديم
پر و بالي برآريم از حقيقت
بر اوج لامکان پرواز گرديم
فداي او شويم از خود به کلي
براي عشق او جانباز گرديم
چو ما آن خاک آن کوئيم زين ره
غبار او شويم و باز گرديم
درين ره مدتي رفتيم بيخود
روا نبود که با خود بازگرديم
نديم سيدم و همدم او
ازين همدم کجا ما باز گرديم