شماره ٣٤٧: مستانه ملک صورت و معني بهم زديم

مستانه ملک صورت و معني بهم زديم
رندانه در قدم قدمي از قدم زديم
ما را مسلم است دم از نيستي زدن
کز هستي وجود رقم بر عدم زديم
پروانه وار کاغذ تن را بسوختيم
وز شمع عشق آتشي اندر قلم زديم
گفتيم اناالحق و علم عالمي شديم
منصور وار بر سر داري علم زديم
ما عارفان سر خوش و دلشاد و عاشقيم
مستيم و لاابالي و غم را بهم زديم
با جام مي مدام حريفانه همدميم
مستانه زان مدام ز ميخانه دم زديم
در ديده روي ساقي و بر دست جام مي
شادي روي سيد خود جام جم زديم