شماره ٣٤٤: نقد گنج عشق او در کنج دل ما يافتيم

نقد گنج عشق او در کنج دل ما يافتيم
اين سعادت بين که آن گم کرده را وا يافتيم
تشنه اي بوديم و گرد بحر مي گشتيم ما
تا که از عين يکي ما هفت دريا يافتيم
آفتاب روي او در ديده ما رو نمود
اين چنين نور خوشي در چشم بينا يافتيم
در خرابات مغان عمري بسر آورده ايم
عاقبت ساقي سرمستي در آنجا يافتيم
نه به اشيا ديده ما ديده نور روي او
ما به نور روي او مجموع اشياء يافتيم
صورت زيباي اعيان مظهر اسماي اوست
خوانده ايم اسما تمام و يک مسما يافتيم
سيد ما چون درين درياي توحيد اوفتاد
عين او از ما بجو زيرا که آن ما يافتيم