شماره ٣٣٩: جان فدا کرديم و جانان يافتيم

جان فدا کرديم و جانان يافتيم
درد دل برديم و درمان يافتيم
جان ما تا مبتلاي عشق شد
از بلايش راحت جان يافتيم
دلبر خود در دل خود ديده ايم
گنج او در کنج ويران يافتيم
مدتي بوديم با ساقي حريف
عاشقانه مي فراوان يافتيم
گوهر توحيد اگر جويد کسي
گو ز ما مي جو که ما آن يافتيم
يوسف مصري که صد مصرش بهاست
ناگهي در ملک کنعان يافتيم
نعمت الله در خرابات جهان
مير سرمستان و رندان يافتيم