شماره ٣٢٠: ما دم از عشق در قدم زده ايم

ما دم از عشق در قدم زده ايم
پيش ازين دم ز عشق دم زده ايم
کاف کن در کتاب کون نبود
که خيالش به جان رقم زده ايم
غم نداريم از همه عالم
شادي عشق جام جم زده ايم
مطرب بزم باده نوشانيم
ساز عشاق زير و بم زده ايم
حرف عشقش نوشته ايم به جان
دفتر عقل را قلم زده ايم
در طريقي که نيست پايانش
عاشقانه خوشي قدم زده ايم
از وجود و عدم مگو سيد
که وجود و عدم بهم زده ايم