شماره ٣١٦: ما به نور روي خوب او جمالش ديده ايم

ما به نور روي خوب او جمالش ديده ايم
همچو ديده گرد عالم سو به سو گرديده ايم
در بهشت جاودان گشتيم با ياران بسي
عارفانه ميوه ها از هر درختي چيده ايم
هرچه آورد در نظر ،آورد از آن دلبر خبر
لاجرم از يک به يک نيکو خبر پرسيده ايم
در خرابات مغان مستيم و با رندان حريف
جام مي شادي روي عاشقان نوشيده ايم
مابه تخت نيستي خوش در عدم بنشسته ايم
فرش هستي سر به سر در همدگر پيچيده ايم
ديگران از خود سخن گفتند وما گوئيم از او
اين چنين قول خوشي از ديگران نشنيده ايم
نعمت الله در همه آئينه روشن رو نمود
آنچنان روي خوشي روشن به نورش ديده ايم