شماره ٣٠٩: اين عنايت بين که ما درباره جان کرده ايم

اين عنايت بين که ما درباره جان کرده ايم
جان سرمست خوشي ايثار جانان کرده ايم
بنده ايم و بنده فرمانيم و فرمان مي بريم
هر چه ما کرديم در عالم به فرمان کرده ايم
حضرتش سلطان و ما از جان غلام خدمتش
مخلصانه تخت دل تسليم سلطان کرده ايم
در خرابات مغان بزم خوشي بنهاده ايم
خان و مان زاهدي را نيک ويران کرده ايم
جام درد درد دل چون صاف درمان خورده ايم
دردمندان را به درد درد درمان کرده ايم
مابهر کنجي گذر کرديم و گنجي يافتيم
تا نگردد آشکارا گنج پنهان کرده ايم
خوش در ميخانه مستانه اي بگشوده ايم
نعمت الله را سبيل راه رندان کرده ايم