شماره ٢٥٩: خوش حياتي که پيش او ميرم

خوش حياتي که پيش او ميرم
چون بميرم به پيش او ميرم
عشق او شمع و من چو پروانه
گرچه سوزد که در برش گيرم
گر زند ور نوازدم چون ني
بجز از ناله نيست تدبيرم
دوش ديدم خيال او در خواب
لطفش امروز کرده تعبيرم
سروري برهمه توانم کرد
من چو در پاي ميرخود ميرم
چون توانم که عذر او خواهم
که سراپاي جمله تقصيرم
هرچه گويم ز خود نمي گويم
نعمت الله کرده تقريرم