شماره ٢٤٩: در خرابات گرد گرديدم

در خرابات گرد گرديدم
ساقي رند سرخوشي ديدم
عاشقانه گرفتمش به کنار
عارفانه لبش ببوسيدم
ذوق مستي و حال مي خواري
نازکانه از او بپرسيدم
گفت ناخورده مي چه داني چيست
داد جامي و کل بنوشيدم
حال سيد به ذوق دانستم
درهمه نور او عيان ديدم