شماره ٢٣٩: فارغيم از وجود و هم ز عدم

فارغيم از وجود و هم ز عدم
بي خبر از حدوث و هم ز قدم
در خرابات مست مي گرديم
رند و ساقي رسيده ايم به هم
اي که گوئي شراب مي نوشي
خوش سؤالي جواب هست نعم
از وجود اي عزيز ما بگذر
شادمان باش در عدم بي غم
خوش بود همدمي چو جام شراب
گرچه باشد دمي چنان همدم
عشق آمد طرب به ما بخشيد
خير ما بود درچنين مقدم
در دو عالم يکي بود سيد
وحده لاشريک له فافهم