شماره ٢٢٦: مدتي دربدر به جان گشتم

مدتي دربدر به جان گشتم
گرد ميخانه جهان گشتم
مير ميخانه خدمتش کردم
هم به فرمان او روان گشتم
در خرابات عشق رندانه
ساقي بزم عاشقان گشتم
نام من شد نشانه درعالم
گرچه بي نام و بي نشان گشتم
چون محب جناب او بودم
نيک محبوب اين و آن گشتم
جان به جانان خويش بسپردم
زنده ملک جاودان گشتم
موج بودم ولي شدم دريا
اين چنين بودم آنچنان گشتم
عقل سرمايه بود شد بر باد
فارغ از سود و از زيان گشتم
گنج در کنج دل طلب کردم
واقف از گنج بي کران گشتم
پادشه خوش مرا کنار گرفت
چون کمر گرد آن ميان گشتم
بنده ام بندگي او کردم
سيد جمله سيدان گشتم