شماره ٢١٩: شکر گويم که توبه بشکستم

شکر گويم که توبه بشکستم
وز غم نام و ننگ وارستم
درخرابات عشق مست و خراب
با حريفان به ذوق بنشستم
هستي او کجا و من ز کجا
من به خود نيستم به او هستم
بگسستم زخويش و بيگانه
باز با اصل خويش پيوستم
نورچشم است و در نظر دارم
نظري کن به چشم سرمستم
دست با دوست در کمر کردم
آفرين باد برچنين دستم
بنده سيد خراباتم
کمر خدمتش به جان بستم