شماره ١٧٣: در محيطي فکنده ام زورق

در محيطي فکنده ام زورق
که دو عالم در اوست مستغرق
نتوان زورق از محيط شناخت
يا وجود محيط از زورق
نور خورشيد در سپهر يکي است
شد مراتب ميان صبح و شفق
هو هو لا اله الا هو
نيک درياب سر اين مغلق
خودپرستي و ما و من گوئي
راه گم کرده اي ايا احمق
ديده ما نديد غيري را
تا گشوديم ديده را برحق
نعمت الله جام مي بخشد
تا بنوشيد راوق مطلق