شماره ١٤١: عشق او درجان روان مي دارمش

عشق او درجان روان مي دارمش
چون چنين خوشتر چنان مي دارمش
مهر او روشن تر است از نور چشم
گرچه از مردم نهان مي دارمش
گنج عشقي دارم اندر کنج دل
ليک بي نام ونشان مي دارمش
يک عروس بکر دارم درضمير
از براي عاشقان مي دارمش
دردسر مي داد عقل بوالفضول
از برخود برکران مي دارمش
سيد از داد و ستد آزاد شد
فارغ از سود وزيان مي دارمش