شماره ١٣٧: خوش مطربي است عشقش بنواخت باز سازش

خوش مطربي است عشقش بنواخت باز سازش
آسوده جان عشاق از ساز دلنوازش
خواهي که بازيابي رمزي ز راز معشوق
مي باش عاشقانه با محرمان رازش
جاني که نو نياز است جانان به جان گذارد
يارب که آفرين باد برجان نو نيازش
ساقي به صاف درمان ما را علاج مي کن
بازآ به درد دردش خوش خوش دوا بسازش
آن يار نازنينم زارم گذاشت بازم
شکرانه جان به بازم گر آورند بازش
جام جم است عالم پر مي زخم وحدت
نوشم مي حقيقت از ساغر مجازش
ذوقي است عاشقان را باجان نعمت الله
ذوق خوشي طلب کن ازجان پاکبازش