شماره ١٣٥: دل به دلبر دادم و جان بر سرش

دل به دلبر دادم و جان بر سرش
يافتم صدجان وجانان بر سرش
لطف او بخشيد ما را از کرم
جنت جاويد وحوران بر سرش
دست جانان گير اگر دستت دهد
سر به پاي او بنه جان بر سرش
عقل بي درد است ودرد سر دهد
دردسر بگذار و درمان بر سرش
کفر زلفش دين ما بر باد داد
مي برد اسلام وايمان بر سرش
مي فراوان مي دهد ساقي به ما
بعد از آن نقل فراوان بر سرش
در ولايت حکم ما سيد نوشت
مهر آل و نام سلطان بر سرش