شماره ١٢٦: عشق سرمست است و دارد دور باش

عشق سرمست است و دارد دور باش
عقل را گويد از اين در دور باش
تن درست است آنکه دارد درد عشق
ور بود بي درد گو رنجور باش
عشق او داري ز عالم غم مخور
چون غم او مي خوري مسرور باش
رند مستي گر بيابي مست شو
ور به مخموري رسي مخمور باش
ناظر او باش چون اهل نظر
ور نداري اين نظر منظور باش
عشق سرداري اگر داري بيا
بر سر دار فنا منصور باش
نعمت الله نور چشم عالم است
چشم داري طالب اين نور باش